اخیرا ویدیویی از یک مراسم تعزیه در یکی از شهر های ایران درفیس بوک دست به دست می گشت و یکی از دوستان هم این کلیپ را پست کرده بود. در این ویدئو چند ثانیه ای، یکی از تماشاچیان تعزیه ناگهان به وسط صحنه میرود و هنرپیشه ای که نقش شمر را بازی می کند کتک می زند
این اولین باری نیست که شاهد اتففاقات اینچنینی در تعزیه خوانی یا دیگر مراسم سنتی هستیم. احتمالا همه ما داستانهایی در مورد اینکه عزاداران به لشگر یزید سنگ میزنند یا با صدای بلند به شمر و یزید بد و بیراه میگویند شنیدیم
خواندن کامنت های زیر این ویدئو اما تصویر جالبی از برداشت و واکنش ایرانیان نسبت به این رفتارهای هموطنان خودشان را نشان میداد
توجه اکثر کامنت گذارها به این بود که چطور یک داستان میتواند آنقدر تاثیرگزار باشد که تماشاچی از خود بی خود بشود و فراموش کند که طرف مقابل هنرپیشه است نه شمر یا یزید یا ابوالفضل یا …….بعد هم بنا به اینکه نظر شخصی شان در مورد مذهب و مخصوصا اسلام شیعه، کامنتی در تحسین یا تقبیح این عمل می نوشتند
واقعیت ولی این است که این طرز رفتار نه به پر احساس بودن (یا به قول بعضی ها دیوانه بودن) تماشاچی ایرانی بر میگردد و نه نشانه نفوذ و قدرت مذهب در بین مردم است.بر خلاف نظر اکثر کامنت گذارها علت این طرز رفتارتماشاچیان در ضمن تعزیه یا پرده خوانی و نقالی، و یا دیگر روش های سنتی اجرایی ایرانی، نه به اهمیت این داستان مذهبی در بین مردم، که به ماهیت تآتر ایرانی و فضایی که ایجاد می کند بر می گردد
در نمایش های سنتی که براساس داستانهای غیر مذهبی مثل داستان های شاهنامه یا دیگر متون ادبی درست شده اند هم همین فضا وجود دارد و همین رفتار ها دیده می شود. همیشه عادی بوده که مردمی که نقالی داستان های شاهنامه را گوش میکردند به نقال التماس کنند که داستان را تعریف نکند تا تماشاچی مجبور نشود مرگ سهراب را ببیند! یا اینکه التماس کنند که داستان را عوض کند و اجازه بدهد که نوشداروُ قبل از مرگ به سهراب برسد! بد و بیراه گفتن و حتی حمله کردن به لشگر افراسیاب برای یک تماشاچی ایرانی همانقدر عادی بوده که سنگ زدن به لشگر یزید. درحقیقت این روش اجرای داستان و نه خود داستان بوده که اهمیت داشته و دارد
در تاتر ایرانی «دیوار چهارم» به معنایی که در تاتر غربی وجود داشته و دارد، هیچوقت نه برای هنرپیشه ها و نه برای تماشاچی وجود نداشته است. در تاتر سنتی ایرانی، تماشاچیان یک داستان تاریخی و جدا از زمان و مکان خودشان را نگاه نمیکنند بلکه یک اتفاق واقعی در جلوی چشمشان در حال شکل گرفتن است: مرگ سهراب، دسیسه کاری افراسیاب، ظلم یزید …… و طبیعتا تماشاچی چنین نمایشی نمی تواند به آنچه که می بیند واکنش نشان ندهد. یکی از دلایل اصلی «تکراری» بودن متن نمایش های ایرانی هم همین است: این که تماشاچی داستان را می داند و با دوباره دیدنش، در واقع سعی در تغییر داستان و جلوگیری از یک تراژدی دارد. هنر بازیگر این نمایش هم ارتقا احساسی تماشاچی و داخل کردن تماشاچی در متن داستان است که نتیجه طبیعیش، واکنش واقعی و حتی «عجیب» تماشاچیان، مانند مورد بالاست
در یک نمایش غربی، چه امروزه و چه قرنها پیش، تماشاچی هرگز خودش را قسمتی از تاتر نمی دانسته. ممکن بوده که تماشاچی بسیار تحت تاثیر قرار بگیرد و حتی اشک بریزد، ولی هیچوقت به وسط صحنه نمی رفته تا دست رومئو را بگیرد که رومئو زهر نخورد! «دیوار چهارمی» که هنرپیشه ها را از تماشاچی جدا میکرده همیشه پر تآتر غربی حی و حاضر بوده. در تاتر ایرانی اما رابطه بسیار نزدیکتر و مستقیم تری بین “دنیای نمایش” و “دنیای واقعیت ” وجود داشته
پریدن تماشاچی تعزیه وسط صحنه و درگیر شدنش با شمر، نه به دلیل بیشتر مذهبی بودن آن تماشاچی خاص، که نشان رابطه نزدیک و عمیق تماشاچی با روش های سنتی نمایش ایرانی است. کامنت ها هم نشان دهنده این است که درک این رابطه در جامعه ایرانی به شدت ضیف شده تا جائی که اکثریت ایرانی هایی که این صحنه را دیدند حتی دلیل این رفتار را نمیفهمند و به غلط دنبال توضیحی برایش میگردند
امروزه برای اکثر ایرانی ها تنها روش قابل فهم و قابل قبول تماشاچی بودن نشستن در سالن تاریک و ساکت بودن است و حرکتی مثل حرکت این عزاداربیشتر از حتی زشت بودن و زننده بودن، عجیب است. در حالی که تا ۵۰ سال پیش این نوع واکنش در یک مراسم تعزیه به هیچ وجه عجیب نبوده و فقط با اصول تاتر غربی متفاوت بودند